گـریـه کن ابربـهاری گـریـه کن بامن از این سوگواری گریه کندل نــدارد طـاقت هـجران او بادل من خودبه یاری گریه کندرفـراق چهر? مـولای خویش نایدازمن هیچ کاری گریه کنچون دهم شرح غم اش راباکسی تاهمیشه،سوگــواری گـریه کـــندل به عشق اش داده ام دلداده امبَــهراین دل ،دلفــکاری گــــریه کنمیرسد خردادو داداز یادِاو کی توانم بردباری گریه کنسالیانی میرود بی روی او برجهانونابِکاری گریه کندست ما ازدامنش کوتاه شد زان ما شد بی قراریگریه کنصابر ازدل کی روداندوه او درعزایش غصّه داری گریهکناز خمینی درس دینداری بگیر برچنان صبروصبوری گریه کن
شاعر: محمد تقی صابری
|