| ||||||
| ||||||
آمار وب |
افراد آنلاین:
|
طراح قالب |
موزیک و سایر امکانات |
|
|
||
مقدمه بسم اللَّه الرحمن الرحیم و به نستعین الحمد للَّه رب العالمین و صلى اللَّه على خیر خلقه محمد و آله اجمعین ضرورت و بداهت ولایت فقیه موضوع «ولایت فقیه» فرصتى است که راجع به بعضى امور و مسائل مربوط به آن صحبت شود. ولایت فقیه از موضوعاتى است که تصور آنها موجب تصدیق مىشود، و چندان به برهان احتیاج ندارد. به این معنى که هر کس عقاید و احکام اسلام را حتى اجمالًا دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بىدرنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضرورى و بدیهى خواهد شناخت. اینکه امروز به ولایت فقیه چندان توجهى نمىشود و احتیاج به استدلال پیدا کرده، علتش اوضاع اجتماعى مسلمانان عموماً، و حوزههاى علمیه خصوصاً مىباشد. اوضاع اجتماعى ما مسلمانان و وضع حوزههاى علمیه ریشه تاریخى دارد که به آن اشاره مىکنم. نقش استعمار در معرفى ناقص و نادرست اسلام
نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود شد؛ و تبلیغات ضد اسلامى و دسایس فکرى را نخست آنها شروع کردند؛ و به طورى که ملاحظه مىکنید دامنه آن تا به حال کشیده شده است. بعد از آنها نوبت به طوایفى رسید که به یک معنى شیطانتر از یهودند. اینها به صورت استعمارگر از سیصد سال پیش، یا بیشتر به کشورهاى اسلامى راه پیدا کردند «1»؛ و براى رسیدن به مطامع استعمارى خود لازم دیدند که زمینههایى فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند. قصدشان این نبود که مردم را از اسلام دور کنند تا نصرانیت نضجى بگیرد؛ چون اینها نه به نصرانیت اعتقاد داشتند و نه به اسلام؛ لکن در طول این مدت، و در اثناى جنگهاى صلیبى «1»، احساس کردند آنچه سدى در مقابل منافع مادى آنهاست و منافع مادى و قدرت سیاسى آنها را به خطر مىاندازد اسلام و احکام اسلام است و ایمانى که مردم به آن دارند. پس، به وسایل مختلف بر ضد اسلام تبلیغ و دسیسه کردند. مبلغینى که در حوزههاى روحانیت درست کردند، و عمالى که در دانشگاهها و مؤسسات تبلیغات دولتى یا بنگاههاى انتشاراتى داشتند، و مستشرقینى که در خدمت دولتهاى استعمارگر هستند، همه دست به دست هم داده در تحریف حقایق اسلام کار کردند. به طورى که بسیارى از مردم و افراد تحصیلکرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شدهاند. اسلام دین افراد مجاهدى است که به دنبال حق و عدالتند. دین کسانى است که آزادى و استقلال مىخواهند. مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اینها اسلام را طور دیگرى معرفى کردهاند و مىکنند. تصور نادرستى که از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شکل ناقصى که در حوزههاى علمیه عرضه مىشود براى این منظور است که خاصیت انقلابى و حیاتى اسلامى را از آن بگیرند، و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند؛ آزادیخواه باشند؛ دنبال اجراى احکام اسلام باشند؛ حکومتى به وجود بیاورند که سعادتشان را تامین کند؛ چنان زندگى داشته باشند که در شأن انسان است. مثلًا تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست؛ دین زندگى نیست؛ براى جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره جامعه چیزى ندارد. تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامه مردم، طبقه تحصیلکرده، چه دانشگاهى و چه بسیارى از محصلین روحانى، اسلام را درست نفهمیدهاند و از آن تصور خطایى دارند. همان طور که مردم افراد غریب را نمىشناسند، اسلام را هم نمىشناسند. و [اسلام] در میان مردم دنیا به وضع غربت زندگى مىکند. چنانچه کسى بخواهد اسلام را آن طور که هست معرفى کند، مردم به این زودیها باورشان نمىآید؛ بلکه عمال استعمار در حوزهها هیاهو و جنجال به پا مىکنند. براى اینکه کمى معلوم شود فرق میان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفى مىشود تا چه حد است، شما را توجه مىدهم به تفاوتى که میان «قرآن» و کتب حدیث، با رسالههاى عملیه هست: قرآن و کتابهاى حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رسالههاى عملیه، که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مىشود، از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مىتواند داشته باشد بکلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است! از یک دوره کتاب حدیث، که حدود پنجاه کتاب «1» است و همه احکام اسلام را در بردارد، سه- چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است؛ مقدارى از احکام هم مربوط به اخلاقیات است؛ بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، و سیاست و تدبیر جامعه است. شما آقایان که نسل جوان هستید و ان شاء اللَّه براى آینده اسلام مفید خواهید بود، لازم است در تعقیب مطالب مختصرى که بنده عرض مىکنم در طول حیات خود در معرفى نظامات و قوانین اسلام جدیت کنید. به هر صورتى که مفیدتر تشخیص مىدهید، کتباً، شفاهاً، مردم را آگاه کنید که اسلام از ابتداى نهضت خود چه گرفتاریهایى داشته، و هم اکنون چه دشمنان و مصایبى دارد. نگذارید حقیقت و ماهیت اسلام مخفى بماند، و تصور شود که اسلام مانند مسیحیت اسمى- و نه حقیقى- چند دستور در باره رابطه بین حق و خلق است، و «مسجد» فرقى با «کلیسا» ندارد. آن روز که در غرب هیچ خبرى نبود و ساکنانش در توحش به سر مىبردند و امریکا سرزمین سرخپوستان نیمه وحشى بود، دو مملکت پهناور ایران و روم محکوم استبداد و اشرافیت و تبعیض و تسلط قدرتمندان بودند و اثرى از حکومت مردم و قانون در آنها نبود «1»؛ خداى تبارک و تعالى به وسیله رسول اکرم (ص) قوانینى فرستاد که انسان از عظمت آنها به شگفت مىآید. براى همه امور قانون و آداب آورده است. براى انسان پیش از آنکه نطفهاش منعقد شود تا پس از آنکه به گور مىرود، قانون وضع کرده است. همان طور که براى وظایف عبادى قانون دارد، براى امور اجتماعى و حکومتى قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام یک حقوق مترقى و متکامل و جامع است. کتابهاى قطورى که از دیرزمان در زمینههاى مختلف حقوقى تدوین شده، از احکام «قضا» و «معاملات» و «حدود «2»» و «قصاص «3»» گرفته تا روابط بین ملتها و مقررات صلح و جنگ و حقوق بین الملل عمومى و خصوصى، شمهاى از احکام و نظامات اسلام است. هیچ موضوع حیاتى نیست که اسلام تکلیفى براى آن مقرر نداشته و حکمى درباره آن نداده باشد. دستهاى اجانب براى اینکه مسلمین و روشنفکران مسلمان را، که نسل جوان ما باشند، از اسلام منحرف کنند، وسوسه کردهاند که اسلام چیزى ندارد؛ اسلام پارهاى احکام حیض و نفاس است! آخوندها باید حیض و نفاس بخوانند! حق هم همین است! آخوندهایى که اصلًا به فکر معرفى نظریات و نظامات و جهانبینى اسلام نیستند، و عمده وقتشان را صرف کارى مىکنند که آنها مىگویند و سایر کتابهاى [ «فصول»] اسلام را فراموش کردهاند، باید مورد چنین اشکالات و حملاتى قرار بگیرند. آنها هم تقصیر دارند؛ مگر خارجیها تنها مقصرند؟ البته بیگانگان براى مطامع سیاسى و اقتصادى که دارند از چند صد سال پیش اساس را تهیه کردهاند؛ و به واسطه اهمالى که در حوزههاى روحانیت شده موفق گشتهاند. کسانى در بین ما، روحانیون، بودهاند که ندانسته به مقاصد آنها کمک کردهاند تا وضع چنین شده است. گاهى وسوسه مىکنند که احکام اسلام ناقص است. مثلًا آیین دادرسى و قوانین قضایى آن چنان که باید باشد نیست. به دنبال این وسوسه و تبلیغ، عمال انگلیس به دستور ارباب خود اساس مشروطه را به بازى مىگیرند؛ و مردم را نیز (طبق شواهد و اسنادى که در دست است) فریب مىدهند و از ماهیت جنایت سیاسى خود غافل مىسازند. وقتى که مىخواستند در اوایل مشروطه قانون بنویسند و قانون اساسى را تدوین کنند، مجموعه حقوقى بلژیکیها را از سفارت بلژیک قرض کردند، و چند نفرى (که من اینجا نمىخواهم اسم ببرم) قانون اساسى را از روى آن نوشتند؛ و نقایص آن را از مجموعههاى حقوقى فرانسه و انگلیس به اصطلاح «ترمیم» نمودند «1»! و براى گول زدن ملت بعضى از احکام اسلام را ضمیمه کردند! اساس قوانین را از آنها اقتباس کردند و به خورد ملت ما دادند. این مواد قانون اساسى و متمم آن، که مربوط به سلطنت و ولایتعهدى و امثال آن است کجا از اسلام است؟ اینها همه ضد اسلامى است؛ ناقض طرز حکومت و احکام اسلام است. سلطنت و ولایتعهدى همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده، و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و روم شرقى و مصر و یمن برانداخته است. رسول اکرم (ص) در مکاتیب مبارکش که به امپراتور روم شرقى (هراکلیوس «2») و شاهنشاه ایران «3» نوشته، آنها را دعوت کرده که از طرز حکومت شاهنشاهى و امپراتورى دست بردارند؛ از اینکه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود کنند دست بردارند؛ و بگذارند مردم خداى یگانه و بىشریک را، که سلطان حقیقى است، بپرستند «1». سلطنت و ولایتعهدى همان طرز حکومت شوم و باطلى است که حضرت سید الشهداء (ع) براى جلوگیرى از برقرارى آن قیام فرمود و شهید شد. براى اینکه زیر بار ولایتعهدى یزید «2» نرود و سلطنت او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود، و همه مسلمانان را به قیام دعوت کرد. اینها از اسلام نیست. اسلام سلطنت و ولایتعهدى ندارد. اگر نقص به این معنى باشد، اسلام ناقص است! چنانکه اسلام براى رباخوارى و بانکدارى توأم با رباخوارى و براى پیاله فروشى و فحشا هم «قانون» و «مقررات» ندارد؛ چون اساساً اینها را حرام کرده است. این هیأتهاى حاکمه دست نشانده استعمار که مىخواهند در بلاد اسلامى چنین کارهایى را رواج بدهند، البته اسلام را ناقص مىبینند؛ و مجبورند براى این کارها قانونش را از انگلیس و فرانسه و بلژیک، و اخیراً از امریکا وارد کنند! اینکه اسلام مقرراتى براى سر و صورت دادن به این کارهاى ناروا ندارد از کمالات اسلام است؛ از افتخارات اسلام است. توطئهاى که دولت استعمارى انگلیس در آغاز مشروطه کرد به دو منظور بود: یکى که در همان موقع فاش شد، این بود که نفوذ روسیه تزارى را در ایران از بین ببرد. و دیگرى همین که با آوردن قوانین غربى احکام اسلام را از میدان عمل و اجرا خارج کند. تحمیل قوانین بیگانه بر جامعه اسلامى ما منشأ گرفتاریها و مشکلات بسیار شده است. اشخاص مطلعى الآن در عدلیه هستند که از قوانین دادگسترى و طرز کار آن شکایتها دارند. اگر کسى گرفتار دادگسترى فعلى ایران یا سایر کشورهاى مشابه آن شود، یک عمر باید زحمت بکشد تا مطلبى را ثابت کند. وکیل متبحرى که در جوانى دیده بودیم مىگفته محاکمهاى را که بین دو دسته است من تا آخر عمرم در میان قوانین و چرخ و پر دستگاه دادگسترى مىچرخانم! و بعد از من پسرم این کار را ادامه خواهد داد! الآن درست همین طور شده است؛ مگر در مورد پروندههایى که اعمال نفوذ مىشود، که البته بسرعت، ولى به ناحق، رسیدگى و تمام مىشود. قوانین فعلى دادگسترى براى مردم جز زحمت، جز بازماندن از کار و زندگى، جز اینکه استفادههاى غیر مشروع از آنها بشود، نتیجهاى ندارد. کمتر کسى به حقوق حقه خود مىرسد. تازه در حل و فصل دعاوى همه جهات باید رعایت شود، نه اینکه [فقط] هر کس به حق خود برسد. باید ضمناً وقت مردم، کیفیت زندگى و کارهاى طرفین دعوى ملاحظه شود؛ و هر چه سادهتر و سریعتر انجام بگیرد. دعوایى که آن وقتها قاضى شرع در ظرف دو- سه روز حل و فصل مىکرد، حالا در بیست سال هم تمام نمىشود! در این مدت جوانان، پیرمردان و مستمندان، باید هر روز صبح تا عصر به دادگسترى بروند، و در راهروها و پشت میزها سرگردان باشند؛ آخرش هم معلوم نمىشود که چه شد. هر کدام که زرنگتر و براى رشوه دادن دست و دلبازتر باشند، کار خود را به ناحق هم که شده زودتر از پیش مىبرند؛ و گر نه تا آخر عمر باید بلاتکلیف و سرگردان بمانند. گاهى در کتابها و روزنامههایشان مىنویسند که احکام جزایى اسلام احکام خشنى است! حتى یک نفر با کمال بىآبرویى نوشته بود احکام خشنى است که از اعراب پیدا شده است! این خشونت عرب است که این گونه احکام آورده است! من تعجب مىکنم اینها چگونه فکر مىکنند! از طرفى اگر براى ده گرم هروئین چندین نفر را بکشند مىگویند قانون است! (ده نفر را مدتى پیش و یک نفر را هم اخیراً براى ده گرم هروئین کشتند. و این چیزى است که ما اطلاع پیدا کردیم.) وقتى این قوانین خلاف انسانى جعل مىشود، به نام اینکه مىخواهند جلو فساد را بگیرند، خشونت ندارد! من نمىگویم هروئین بفروشند، لکن مجازاتش این نیست. باید جلوگیرى شود، اما مجازاتش باید متناسب با آن باشد «1». اگر شارب الخمر را هشتاد تازیانه بزنند خشونت دارد، اما اگر کسى را براى ده گرم هروئین اعدام کنند خشونت ندارد! در صورتى که بسیارى از این مفاسد که در جامعه پیدا شده از شرب خمر است: تصادفاتى که در راهها واقع مىشود، خودکشیها، آدمکشیها، بسیارى از آنها معلول شرب خمر است. استعمال هروئین مىگویند چه بسا از اعتیاد به شرب خمر است. مع ذلک، اگر کسى شراب بخورد اشکالى ندارد؛ چون غرب این کار را کرده است! و لهذا آزاد مىخرند و مىفروشند. اگر بخواهند فحشا را، که شرب خمر یکى از واضحترین مصادیق آن است، جلوگیرى کنند و یک نفر را هشتاد تازیانه بزنند، یا زناکارى را صد تازیانه بزنند، یا محصنه یا محصن را رجم کنند «2»، وا مصیبتاست! اى واى که این چه حکم خشنى است! و از عرب پیدا شده است! در صورتى که احکام جزایى اسلام براى جلوگیرى از مفاسد یک ملت بزرگ آمده است. فحشا که تا این اندازه دامنه پیدا کرده که نسلها را ضایع، جوانها را فاسد، و کارها را تعطیل مىکند، همه دنبال همین عیاشیهایى است که راهش را باز کردند، و به تمام معنا دامنمىزنند و از آن ترویج مىکنند. حال اگر اسلام بگوید براى جلوگیرى از فساد در نسل جوان یک نفر را در محضر عموم شلاق بزنند «3»، خشونت دارد؟ از آن طرف، کشتارى که قریب پانزده سال است به دست اربابهاى این هیأتهاى حاکمه در ویتنام «1» واقع مىشود، و چه بودجههایى خرج شده و چه خونهایى ریخته شده است، اشکالى ندارد! اما اگر اسلام براى اینکه مردم را در برابر قوانینى که براى بشر مفید است خاضع کند، فرمان دفاع یا جنگ بدهد و چند نفر مفسد و فاسد را بکشد، مىگویند این جنگ چرا شده است. تمام اینها نقشههایى است که از چند صد سال پیش کشیده شده؛ و بتدریج دارند اجرا مىکنند و نتیجه مىگیرند. ابتدا مدرسهاى در جایى تأسیس کردند؛ و ما چیزى نگفتیم و غفلت کردیم. امثال ما هم غفلت کردند که جلو آن را بگیرند و نگذارند اصلًا تأسیس شود. کم کم زیاد شد، و حالا ملاحظه مىفرمایید که مبلغین آنها به تمام دهات و قصبات رفتهاند و بچههاى ما را نصرانى یا بىدین مىکنند. «2» نقشه آن است که ما را عقب مانده نگه دارند، و به همین حالى که هستیم و زندگى نکبتبارى که داریم نگه دارند تا بتوانند از سرمایههاى ما، از مخازن زیرزمینى و منابع و زمینها، و نیروى انسانى ما استفاده کنند. مىخواهند ما گرفتار و بیچاره بمانیم؛ فقراى ما در همین بدبختى بمانند و به احکام اسلام، که مسأله فقر و فقرا را حل کرده است، تسلیم نشوند؛ و آنان و عمالشان در کاخهاى بزرگ بنشینند، و آن زندگانى مرفه و کذایى را داشته باشند. اینها نقشههایى است که دامنهاش حتى به حوزههاى دینى و علمى رسیده است؛ به طورى که اگر کسى بخواهد راجع به حکومت اسلام و وضع حکومت اسلام صحبتى بکند، باید با تقیه صحبت کند، و با مخالفت استعمارزدگان روبه شود. چنانچه پس از نشر چاپ اول این کتاب، عمال سفارت (سفارت رژیم شاه در عراق) بپاخاسته و حرکات مذبوحانهاى کردند؛ و خود را بیش از پیش رسوا نمودند. اکنون کار به اینجا رسیده که لباس جندى (سربازى) را جزء خلاف مروت و عدالت مىدانند «1»! در صورتى که ائمه دین ما جندى (سرباز) بودند؛ سردار بودند؛ جنگى بودند. در جنگهایى که شرحش را در تاریخ ملاحظه مىفرمایید با لباس سربازى به جنگ مىرفتند؛ آدم مىکشتند؛ کشته مىدادند. امیر المؤمنین (ع) «خود» بر سر مبارک مىگذاشت و زره بر تن مىکرد و شمشیر حمایل داشت. حضرت امام حسن (ع) و سید الشهداء چنین بودند. بعد هم فرصت ندادند و گر نه حضرت باقر (ع) هم این طور مىبود حالا مطلب به اینجا رسیده که پوشیدن لباس جندى مضر به عدالت انسان است! و نباید لباس جندى پوشید! و اگر بخواهیم حکومت اسلامى تشکیل دهیم، باید با همین عبا و عمامه تشکیل حکومت دهیم، و الّا خلاف مروت و عدالت است! اینها موج همان تبلیغاتى است که به اینجا رسیده؛ و ما را به اینجا رسانیده است که حالا محتاجیم زحمت بکشیم تا اثبات کنیم که اسلام هم قواعد حکومتى دارد. این است وضع ما. خارجیها به واسطه تبلیغاتى که کردهاند و مبلغینى که داشتهاند این اساس را درست کردهاند. قوانین قضایى و سیاسى اسلام را تمام از اجرا خارج کردهاند؛ و به جاى آن مطالب اروپایى نشاندهاند، تا اسلام را کوچک کنند و از جامعه اسلامى طرد کنند؛ و عمالشان را روى کار بیاورند و آن سوء استفادهها را بکنند. خودباختگى افراد جامعه در برابر پیشرفتهاى مادى غرب نقش تخریبى و فاسدکننده استعمار را گفتیم؛ حالا عوامل درونى بعضى از افراد جامعه خودمان را باید بر آن اضافه کنیم. و آن خودباختگى آنهاست در برابر پیشرفت مادى استعمارگران. وقتى کشورهاى استعمارگر با پیشرفت علمى و صنعتى یا به حساب استعمار و غارت ملل آسیا و آفریقا ثروت و تجملاتى فراهم آوردند، اینها خود را باختند. فکر کردند راه پیشرفت صنعتى این است که قوانین و عقاید خود را کنار بگذارند! همین که آنها مثلًا به کره ماه رفتند، اینها خیال مىکنند باید قوانین خود را کنار بگذارند! رفتن به کره ماه چه ربطى دارد به قوانین اسلامى! مگر نمىبینند که کشورهایى با قوانین و نظامات اجتماعى متضاد توانستهاند در پیشرفت صنعتى و علمى و تسخیر فضا با هم رقابت کنند، و با هم پیش بروند. آنها به کره مریخ هم بروند، به کهکشانها هم بروند، باز از سعادت و فضایل اخلاقى و تعالى روانى عاجزند؛ و قادر نیستند مشکلات اجتماعى خود را حل کنند. چون حل مشکلات اجتماعى و بدبختیهاى آنها محتاج راهحلهاى اعتقادى و اخلاقى است؛ و کسب قدرت مادى یا ثروت و تسخیر طبیعت و فضا از عهده حل آن برنمىآید. ثروت و قدرت مادى و تسخیر فضا احتیاج به ایمان و اعتقاد و اخلاق اسلامى دارد تا تکمیل و متعادل شود و در خدمت انسان قرار گیرد؛ نه اینکه بلاى جان انسان بشود. و این اعتقاد و اخلاق و این قوانین را ما داریم. بنا بر این تا کسى جایى رفت یا چیزى ساخت، ما نباید فوراً از دین و قوانینى که مربوط به زندگى بشر است و مایه اصلاح حال بشر در دنیا و آخرت است دست برداریم. در مورد تبلیغات استعمارگران وضع همین طور است. آنها که دشمن ما هستند تبلیغاتى کردهاند، و متأسفانه بعضى از افراد جامعه ما تحت تأثیر قرار گرفتهاند؛ در حالى که نباید قرار مىگرفتند. استعمارگران به نظر ما آوردند که اسلام حکومتى ندارد؛ تشکیلات حکومتى ندارد. بر فرض که احکامى داشته باشد، مجرى ندارد. و خلاصه اسلام فقط قانونگذار است. واضح است که این تبلیغات جزئى از نقشه استعمارگران است براى بازداشتن مسلمین از سیاست و اساس حکومت. این حرف با معتقدات اساسى ما مخالف است. اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت جزء ولایت است ما معتقد به «ولایت» هستیم؛ و معتقدیم پیغمبر اکرم (ص) باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است. «1» آیا تعیین خلیفه براى بیان احکام است؟ بیان احکام خلیفه نمىخواهد. خود آن حضرت بیان احکام مىکرد. همه احکام را در کتابى مىنوشتند، و دست مردم مىدادند تا عمل کنند. اینکه عقلًا لازم است خلیفه تعیین کند، براى حکومت است. ما خلیفه مىخواهیم تا اجراى قوانین کند. قانون مجرى لازم دارد. در همه کشورهاى دنیا این طور است که جعل قانون به تنهایى فایده ندارد و سعادت بشر را تأمین نمىکند. پس از تشریع قانون، باید قوه مجریهاى به وجود آید. در یک تشریع یا در یک حکومت اگر قوه مجریه نباشد، نقص وارد است. به همین جهت اسلام همان طور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار داده است. «ولىِّ امر» متصدى قوه مجریه قوانین هم هست. اگر پیغمبر اکرم (ص) خلیفه تعیین نکند، فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ «1». «رسالت» خویش را به پایان نرسانده است. ضرورت اجراى احکام و ضرورت قوه مجریه و اهمیت آن در تحقق رسالت و ایجاد نظام عادلانهاى که مایه خوشبختى بشر است سبب شده که تعیین جانشین مرادف اتمام رسالت باشد. در زمان رسول اکرم (ص) این طور نبود که فقط قانون را بیان و ابلاغ کنند؛ بلکه آن را اجرا مىکردند. رسول اللَّه (ص) مجرى قانون بود. مثلًا قوانین جزایى را اجرا مىکرد: دست سارق را مىبرید؛ حد مىزد؛ رجم مىکرد «2». خلیفه هم براى این امور است. خلیفه قانونگذار نیست. خلیفه براى این است که احکام خدا را که رسول اکرم (ص) آورده اجرا کند. اینجاست که تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره لازم مىآید. اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره جزئى از ولایت است؛ چنانکه مبارزه و کوشش براى آن از اعتقاد به ولایت است. درست توجه کنید. همان طور که آنها بر ضد شما اسلام را بد معرفى کردهاند، شما اسلام را آن طور که هست معرفى کنید؛ ولایت را چنانکه هست معرفى کنید. بگویید ما که به ولایت معتقدیم، و به اینکه رسول اکرم (ص) تعیین خلیفه کرده و خدا او را واداشته تا تعیین خلیفه کند و «ولىّ امر» مسلمانان را تعیین کند، باید به ضرورت تشکیل حکومت معتقد باشیم؛ و باید کوشش کنیم که دستگاه اجراى احکام و اداره امور برقرار شود. مبارزه در راه تشکیل حکومت اسلامى لازمه اعتقاد به ولایت است. شما قوانین اسلام و آثار اجتماعى و فواید آن را بنویسید و نشر کنید. روش و طرز تبلیغ و فعالیت خودتان را تکمیل کنید. توجه داشته باشید که شما وظیفه دارید حکومت اسلامى تأسیس کنید. اعتماد به نفس داشته باشید، و بدانید که از عهده این کار برمىآیید. استعمارگران از سیصد- چهار صد سال پیش زمینه تهیه کردند. از صفر شروع کردند تا به اینجا رسیدند. ما هم از صفر شروع مىکنیم. از جنجال چند نفر غربزده و سرسپرده نوکرهاى استعمار هراس به خود راه ندهید. اسلام را به مردم معرفى کنید تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس مىخوانند و کارى به سیاست ندارند؛ و باید دیانت از سیاست جدا باشد. این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علماى اسلام در امور اجتماعى و سیاسى دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کردهاند. این را بىدینها مىگویند. مگر زمان پیغمبر اکرم (ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدهاى روحانى بودند، و عده دیگر سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاى حق، یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر (ع) سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ این حرفها را استعمارگران و عمال سیاسى آنها درست کردهاند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند؛ و ضمناً علماى اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادى و استقلال جدا کنند. در این صورت مىتوانند بر مردم مسلط شده، و ثروتهاى ما را غارت کنند. منظور آنها همین است. اگر ما مسلمانان کارى جز نماز خواندن و دعا و ذکر گفتن نداشته باشیم، استعمارگران و دولتهاى جائر متحد آنها هیچ کارى به ما ندارند. شما برو هر قدر مىخواهى اذان بگو، نماز بخوان؛ بیایند هر چه داریم ببرند، حوالهشان با خدا! لا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ الّا بِاللَّهِ! وقتى که مردیم، ان شاء اللَّه به ما اجر مىدهند! اگر منطق ما این باشد، آنها کارى به ما ندارند. آن مردک (نظامى انگلیس در زمان اشغال عراق) پرسید اینکه در بالاى مأذنه دارد اذان مىگوید به سیاست انگلستان ضرر دارد؟ گفتند: نه. گفت: بگذار هر چه مىخواهد بگوید! اگر شما به سیاست استعمارگران کارى نداشته باشید و اسلام را همین احکامى که همیشه فقط از آن بحث مىکنید بدانید و هر گز از آن تخطى نکنید، به شما کارى ندارند. شما هر چه مىخواهید نماز بخوانید؛ آنها نفت شما را مىخواهند، به نماز شما چکار دارند. آنها معادن ما را مىخواهند؛ مىخواهند کشور ما بازار فروش کالاهاى آنها باشد. و به همین جهت، حکومتهاى دست نشانده آنها از صنعتى شدن ما جلوگیرى مىکنند؛ یا صنایع وابسته و مونتاژ تأسیس مىکنند. آنها مىخواهند ما آدم نباشیم! از آدم مىترسند. اگر یک آدم پیدا شد از او مىترسند. براى اینکه تولید مثل مىکند، و تأثیراتى مىگذارد که اساس استبداد و استعمار و حکومت دست نشاندگى را در هم مىریزد. لذا هر وقت آدمى پیدا شد، یا او را کشتند؛ یا زندانى و تبعیدش کردند؛ یا لکه دارش کردند که «سیاسى» است! این آخوند «سیاسى» است! پیغمبر (ص) هم سیاسى بود. این تبلیغ سوء را عمال سیاسى استعمار مىکنند تا شما را از سیاست کنار بزنند، و از دخالت در امور اجتماعى بازدارند؛ و نگذارند با دولتهاى خائن و سیاستهاى ضد ملى و ضد اسلامى مبارزه کنید؛ و آنها هر کارى مىخواهند بکنند و هر غلطى مىخواهند بکنند؛ کسى نباشد جلو آنها را بگیرد. دلایل لزوم تشکیل حکومت لزوم مؤسسات اجرایى مجموعه قانون براى اصلاح جامعه کافى نیست. براى اینکه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجراییه و مجرى احتیاج دارد. به همین جهت، خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون، یعنى احکام شرع، یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است. رسول اکرم (ص) در رأس تشکیلات اجرایى و ادارى جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحى و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام، به اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد. در آن زمان مثلًا به بیان قانون جزا اکتفا نمىکرد، بلکه در ضمن به اجراى آن مىپرداخت: دست مىبرید؛ حد مىزد؛ و رجم مىکرد. پس از رسول اکرم (ص) خلیفه همین وظیفه و مقام را دارد. رسول اکرم (ص) که خلیفه تعیین کرد فقط براى بیان عقاید و احکام نبود؛ بلکه همچنین براى اجراى احکام و تنفیذ قوانین بود. وظیفه اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام بود که تعیین خلیفه را تا حدى مهم گردانیده بود، که بدون آن پیغمبر اکرم (ص) ما بلغ رسالته. رسالت خویش را به اتمام نمىرسانید. زیرا مسلمانان پس از رسول اکرم (ص) نیز به کسى احتیاج داشتند که اجراى قوانین کند؛ نظامات اسلام را در جامعه برقرار گرداند تا سعادت دنیا و آخرتشان تأمین شود. اصولًا قانون و نظامات اجتماعى مجرى لازم دارد. در همه کشورهاى عالم و همیشه این طور است که قانونگذارى به تنهایى فایده ندارد. قانونگذارى به تنهایى سعادت بشر را تأمین نمىکند. پس از تشریع قانون بایستى قوه مجریهاى به وجود آید. قوه مجریه است که قوانین و احکام دادگاهها را اجرا مىکند؛ و ثمره قوانین و احکام عادلانه دادگاهها را عاید مردم مىسازد. به همین جهت، اسلام همان طور که قانونگذارى کرده، قوه مجریه هم قرار داده است. «ولىّ امر» متصدى قوه مجریه هم هست. سنت و رویه رسول اکرم (ص) سنت و رویه پیغمبر اکرم (ص) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است. زیرا: اولًا، خود تشکیل حکومت داد. و تاریخ گواهى مىدهد که تشکیل حکومت داده، و به اجراى قوانین و برقرارى نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است: والى به اطراف مىفرستاده؛ به قضاوت مىنشسته، و قاضى نصب مىفرموده؛ سفرایى به خارج و نزد رؤساى قبایل و پادشاهان روانه مىکرده؛ معاهده و پیمان مىبسته؛ جنگ را فرماندهى مىکرده. و خلاصه، احکام حکومتى را به جریان مىانداخته است. ثانیاً، براى پس از خود به فرمان خدا تعیین «حاکم» کرده است. وقتى خداوند متعال براى جامعه پس از پیامبر اکرم (ص) تعیین حاکم مىکند، به این معناست که حکومتْ پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز لازم است. و چون رسول اکرم (ص) با وصیت خویش فرمان الهى را ابلاغ مىنماید، ضرورت تشکیل حکومت را نیز مىرساند.
|
||
|
||
وصیتنامه9 |
||